سفارش تبلیغ
صبا ویژن

542) سوره احزاب (33) آیه 53 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخ

بسم الله الرحمن الرحیم

542) سوره احزاب (33) آیه 53 

یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلاَّ أَنْ یؤْذَنَ لَکُمْ إِلی‏ طَعامٍ غَیرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یؤْذِی النَّبِی فَیسْتَحْیی‏ مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یسْتَحْیی‏ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیماً

ترجمه

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، داخل حجره‌های پیامبر نشوید مگر برای طعامی به شما اذن داده شود بدون اینکه [زودتر بیایید و] چشم به راه پخت آن باشید، ولی هنگامی که دعوت شدید وارد شوید، و هنگامی که غذا خوردید پراکنده گردید، و نه اینکه [پس از خوردن] دل به گفتگو بسپارید، زیرا آن [کارتان] پیامبر ص را می‌رنجاند و از شما شرم می‌کند و حال آنکه خداوند از [بیان] حق شرم ندارد؛ و هنگامی که از زنان او متاعی می‌خواهید از پشت پرده درخواستتان از آنها را مطرح کنید که این برای پاک ماندن دلهای شما و دلهای آنها بهتر است؛ و شما را نرسد که رسول الله ص را برنجانید و نه اینکه بعد از او هرگز با همسرانش ازدواج کنید؛ که مسلماً این کارتان نزد خداوند [گناهی] بزرگ است.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«اِناهُ» : إنا + ه

برخی ماده «أنی» را دارای چهار اصل معنایی دانسته‌اند «درنگ و بردباری؛ لحظه زمان، رسیدن به چیزی، و ظرفی از ظروف» (معجم مقاییس اللغة، ج‏1، ص141) اما به نظر می‌رسد همه این معانی (و یا لااقل سه معنای اول) را را می‌توان به یک اصل واحد بر‌گرداند و آن را به معنای «نزدیک شدن زمانِ چیزی» (مفردات ألفاظ القرآن، ص96) و یا «به بلوغ و زمان موعود رسیدن و نُضج گرفتن به لحاظ زمانی» (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص181) دانست. از این ماده کلمات «آن» (به معنای لحظه) و «تأنّی» (به معنای درنگ کردن) در فارسی هم به کار می‌رود.

مثلا «یأن» در آیه «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ‏» (حدید/16) یعنی آیا زمان اینکه دلهای آنان خاشع شود نرسیده است.

«آناء» جمعِ «آن» (به معنای لحظه) می‌باشد (یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ؛‌ آل‌عمران/113) که برخی گفته‌اند در این آیه به معنای آن لحظاتی است که شب به اوج خود رسیده است. (التحقیق، ج‏1، ص181)

«آن» معنای دیگری هم دارد که این کلمه (و مونث آن: «آنیة») در عبارات «عَیْنٍ آنِیَةٍ» (غاشیه/5) و «حَمِیمٍ آنٍ» (الرحمن/44) به معنای چشمه یا آب جوشانی که به نهایت درجه حرارت رسیده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص96؛ التحقیق، ج‏1، ص182)

«آنیة» نیز معنای دیگری دارد: «ظرف» (وَ یُطافُ عَلَیْهِمْ بِآنِیَةٍ مِنْ فِضَّة؛ انسان/15) و وجه تسمیه‌اش را این دانسته‌اند که ظرفی است که به عالی‌ترین وجه ساخته شده و در وقت مورد نظر، از آن در حد نهایت استفاده می‌شود. (التحقیق، ج‏1، ص182)

«اِناهُ» در آیه حاضر نیز به معنای زمانی است که غذا کاملا پخته و آماده خوردن شده است. (التحقیق، ج‏1، ص182)

این ماده و مشتقاتش جمعا 8 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«مُسْتَأْنِسِینَ»

ماده «أنس» را در اصل به معنای ظهور و آشکار شدنی که همراه با آرامش باشد دانسته و گفته‌اند به «إنسان» در مقابل «جنیان»، «إنس» می‌گویند، چون آنها مخفی‌اند و نمی‌شود با آنها مأنوس شد و احساس آرامش کرد؛ اما انسان آشکار است و می‌توان با او أنس گرفت. (معجم مقاییس اللغة، ج‏1، ص145) (البته در جلسه94 اشاره شد که برخی «انسان» را از ماده «نسی» دانسته‌اند. http://yekaye.ir/ta-ha-020-115/ ) (لازم به ذکر است که در عربی به «مردمک» چشم هم «إنسان» العین می‌گویند)

به تعبیر دیگر، این ماده دلالت می‌کند بر نزدیک شدن همراه با ظاهر و آشکار شدنی است به منظور رسیدن به انس و آرامش می‌باشد (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص174) و کلمه «اُنس» و «مأنوس شدن» در زبان فارسی هم بسیار رایج است.

از آنجا که در معنای این ماده، مفهوم ظهور و آشکار شدن هست، گاه در معنای «دیدن» یا «دیده شدن» هم به کار می‌رود (إِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدا؛ نساء/6)

«اُنس» نقطه مقابل «نفرت» و «وحشت» است؛ و به امر منسوب به انسان، و هر چیزی که در جانب انسان باشد [و آرامش به همراه بیاورد] «إِنْسِیّ» می‌گویند که چیزی که نقطه مقابل باشد «وحشیّ» گفته می‌شود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص94)

چنانکه اشاره شد، اغلب کلمه «إنسان» را از این ماده و هم‌معنی «إنس» دانسته‌اند که جمع آن «اَناسِیّ» (فرقان/49) و «أُناس» (اعراف/82) می‌باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص94) و برخی این دو کلمه را جمع «إنسیّ» (به همان معنای انسان) دانسته‌اند (لسان العرب، ج‏6، ص13)

درباره «الناس» (مردم) از ابن‌هیثم و نیز از سیبویه نقل شده که گفته‌اند که اصلش «الأُناس‏» بوده است که برای تخفیف و سهولت در کلام همزه‌اش افتاده و «الناس» خوانده شده و کم‌کم به صورت یک کلمه جدید درآمده که «الف و لام» آن را شبیه «الف و لام» رایج در کلمات عربی در نظر گرفته و آن را حذف کرده و به صورت «ناس» هم استعمال کرده‌اند. (لسان العرب، ج‏6، ص11) و جالب است که با اینکه 241 مورد در قرآن کریم کلمه «الناس» به کار رفته، حتی یکبار هم به صورت «ناس» (بدون الف و لام) به کار نرفته است.

«مُسْتَأْنِسِینَ» اسم فاعل از «استیناس» است (لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا؛ نور/27) که به معنای «انس گرفتن» و مانوس شدن؛ و نقطه مقابل «استیحاش: وحشت کردن» می‌باشد (مجمع البحرین، ج‏4، ص46)

اگر انسان را از این ماده (و نه از ماده نسی) بدانیم، این ماده و مشتقاتش 338 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ»

حرف «لام» در «لِحَدِیثٍ» یا لام علت است، یعنی برای که بخواهید باب گفتگو را باز کنید؛ و یا لام تقویت است (لام که مفعول را بعد از اسم فاعل می‌آورد) یعنی درصدد سخن گفتن با اهل خانه باشید. (البحر المحیط، ج‏8، ص499).[1]

اختلاف قرائت[2]

شأن نزول

درباره شأن نزول «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى‏ طَعامٍ غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ ...» گفته‌اند که هنگامی که رسول الله ص با زینب بنت جحش ازدواج کرد، ولیمه داد و اصحابش را دعوت کرد. اصحاب می‌آمدند و دوست داشتند برای صحبت نزد ایشان بنشینند و بیرون نمی‌رفتند و با طولانی ماندنشان در منزل ایشان برای حضرت مزاحمت ایجاد می‌کردند؛ و گاهی هم بدون اجازه وارد منزل ایشان می‌شدند؛ و چون حضرت نمی‌خواستند آنها ناراحت شوند و چیزی نمی‌گفتند.

تفسیر القمی، ج‏2، ص196[3]؛ مجمع البیان، ج‏8، ص574[4]؛ علل الشرائع، ج‏1، ص65؛

شأن نزول «وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً: و شما را نرسد که رسول الله ص را برنجانید و نه اینکه بعد از او هرگز با همسرانش ازدواج کنید» چنین است که وقتی پیامبر ص پس از درگذشت أبوسلمة و عبد اللّه بن حذافة با ام‌سلمه و حفصه ازدواج کرد، طلحه و عثمان گفتند آیا پیامبر ص با زنان ما ازدواج کند و ما با زنان او ازدواج نکنیم؟ اگر بمیرد ما هم با زنانش ازدواج می‌کنیم؛ و طلحه عایشه را می‌خواست و عثمان ام‌سلمه را؛ و آنگاه این آیه نازل شد.

کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏2، ص598[5]؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص196[6]؛ مجمع البیان، ج‏8، ص574[7]؛

إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏3، ص414[8]؛ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج‏2، ص493[9]

این مطلب در بسیاری از کتب اهل سنت (از قول عمر، ابن‌عباس، سدی، مقاتل، ابن‌سیرین و ...) هم آمده است؛ البته در اغلب آنها اسمی از عثمان نیامده، اما اسم طلحه آمده و در برخی از آنها سخن طلحه چنین شروع می‌شود: «پیامبر ما را مجبور کرده است که با دخترعموهایمان [= زنان وی] از پشت پرده سخن بگوییم و با زنان ما ازدواج می‌کند؛ ...»

برخی از منابع اهل سنت که اسم طلحه[10] صریحا در آنها آمده است:

تفسیر ابن‌ابی‌حاتم، ج10، ص3150[11]؛ التفسیر الوسیط للواحدی، ج3، ص480[12]؛ البحر المحیط، ج‏8، ص500-501[13]

الدر المنثور، ج‏5، ص214[14]؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏12، ص259[15] و ج‏13، ص287[16]

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

هنگامی که جبرئیل خدمت رسول الله می‌رسید همانند یک بنده، در مقابل ایشان می‌نشست و بر ایشان وارد نمی‌شد مگر اینکه اذن می‌گرفت.

علل الشرائع، ج‏1، ص7

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّهِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

کَانَ جَبْرَئِیلُ إِذَا أَتَى النَّبِیَّ ص قَعَدَ بَیْنَ یَدَیْهِ قِعْدَةَ الْعَبْدِ وَ کَانَ لَا یَدْخُلُ حَتَّى یَسْتَأْذِنَهُ.

 

2) ابن‌عباس روایت کرده است: امام حسین ع بر بستر امام حسن ع حاضر شد و ایشان وصیت‌نامه اش را چنین املا کرد:

بنویس: این است آنچه که حسن بن علی ع به برادرش حسین بن علی ع وصیت می‌کند؛ سفارش می‌کنم که ...

و سفارش می‌کنم که مرا در کنار جدّم رسول الله ص دفن کنید که من به او و به خانه او سزاوارتر از کسانی‌ام که بدون اینکه از او اذنی گرفته باشند یا مکتوبی از ایشان داشته باشند، در خانه‌اش وارد شدند در حالی که خداوند متعال در آنچه بر پیامبرش نازل کرده، فرموده است: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، داخل حجره‌های پیامبر نشوید مگر به شما اذن داده شود» پس به خدا سوگند به آنها اجازه نداد که بدون اذنش در زمان زندگیش بر او وارد شوند؛ و بعد از وفاتش هم اذنی به آنها برای ورود به خانه‌اش داده نشد؛ در حالی که ماییم که به ما اذن داده شده که در آنچه از او به ما به ارث رسیده تصرف کنیم؛ اما اگر آن زن [از دفن من در آنجا] مانع شد، پس تو را به قرابتی که خداوند بین من و تو قرار داده و رَحِمی که ما را به رسول الله متصل ساخته، سوگند می‌دهم که مبادا حتی به اندازه حجامت کردنی، خونی ریخته شود تا اینکه رسول الله را ملاقات کنیم و شکایت به او بریم و او را از آنچه از جانب مردم بعد از او به ما رسید خیردار سازیم.

 

الأمالی (للطوسی)، ص159-160؛ بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ص272

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ بِلَالٍ‏ الْمُهَلَّبِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُزَاحِمُ بْنُ عَبْدِ الْوَارِثِ بْنِ عَبَّادٍ الْبَصْرِیُّ بِمِصْرَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْغَلَابِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ بَکَّارٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ الْهُذَلِیُّ، عَنْ عِکْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ.

قَالَ الْغَلَابِیُّ: وَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْوَاسِطِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحِ بْنِ النَّطَّاحِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الصَّلْتِ الْوَاسِطِیُّ، قَالا: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ یُونُسَ الْیَمَامِیُّ، عَنِ الْکَلْبِیِّ، عَنْ أَبِی صَالِحٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ.

قَالَ: وَ حَدَّثَنَا أَبُو عِیسَى عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ الْفَضْلِ الطَّائِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سَلَامٍ الْکُوفِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْوَاسِطِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ، وَ مُحَمَّدُ بْنُ الصَّلْتِ، قَالا: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ یُونُسَ الْیَمَامِیُّ، عَنِ الْکَلْبِیِّ، عَنْ أَبِی صَالِحٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ،

 قَالَ دَخَلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) عَلَى أَخِیهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ، فَقَالَ ...[17] اکْتُبْ:" هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَى أَخِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ، أَوْصَى ...[18]

وَ أَنْ تَدْفِنَنِی مَعَ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَإِنِّی أَحَقُّ بِهِ وَ بِبَیْتِهِ مِمَّنْ أُدْخِلَ بَیْتَهُ بِغَیْرِ إِذْنِهِ وَ لَا کِتَابٍ جَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِهِ، قَالَ اللَّهُ (تَعَالَى) فِیمَا أَنْزَلَهُ عَلَى نَبِیِّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی کِتَابِهِ: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ» فَوَ اللَّهِ مَا أُذِنَ لَهُمْ فِی الدُّخُولِ عَلَیْهِ فِی حَیَاتِهِ بِغَیْرِ إِذْنِهِ، وَ لَا جَاءَهُمُ الْإِذْنُ فِی ذَلِکَ مِنْ بَعْدِ وَفَاتِهِ، وَ نَحْنُ مَأْذُونٌ لَنَا فِی التَّصَرُّفِ فِیمَا وَرِثْنَاهُ مِنْ بَعْدِهِ، فَإِنْ أَبَتْ عَلَیْکَ الِامْرَأَةُ فَأَنْشُدُکَ بِالْقَرَابَةِ الَّتِی قَرَّبَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) مِنْکَ، وَ الرَّحِمِ الْمَاسَّةِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) أَنْ لَا تُهَرِیقَ فِیَّ مِحْجَمَةً مِنْ دَمٍ حَتَّى نَلْقَى رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَنَخْتَصِمَ إِلَیْهِ، وَ نُخْبِرَهُ بِمَا کَانَ مِنَ النَّاسِ إِلَیْنَا بَعْدَه‏.

 

3) از ام‌سلمه [همسر پیامبر ص] روایت شده است:

من و مَیمونَه [= یکی دیگر از زنان پیامبر ص] نزد پیامبر بودیم که ابن ام‌مکتوم می‌خواست وارد خانه ما شود و این بعد از نزول آیه حجاب [= پرده] بود؛ به ما دستور داد که پشت پرده رویم. گفتیم: یا رسول الله! مگر نه این است که او نابیناست و ما را نمی‌بیند؟

فرمود: آیا شما دو تن هم نابینا هستید؟ آیا شما او را نمی‌بینید؟

مکارم الأخلاق (طبرسی)، ص233؛ عوالی اللئالی، ج‏2، ص134؛ تفسیر قرطبی، ج12، ص228؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج6، ص41

عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ کُنْتُ عِنْدَ النَّبِیِّ ص وَ عِنْدَهُ مَیْمُونَةُ فَأَقْبَلَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ وَ ذَلِکَ بَعْدَ أَنْ أُمِرَ بِالْحِجَابِ فَقَالَ احْتَجِبَا فَقُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَیْسَ أَعْمَى لَا یُبْصِرُنَا فَقَالَ أَ فَعَمْیَاوَانِ أَنْتُمَا أَ لَسْتُمَا تُبْصِرَانِهِ.

و أخرج أبو داود و الترمذی و صححه و النسائی و البیهقی فی سننه عن أم سلمة (الدر المنثور، ج‏5، ص42)

 

4) هنگامی که امیرالمومنین ع با اهل بصره و اصحاب جمل روبرو شد، از طلحه و زبیر خواست که با آنان سخن بگوید. ابتدا با زبیر سخن گفت. سپس نوبت به طلحه رسید و به او فرمود:

طلحه! آیا همسران شما دو نفر هم همراهتان است؟

گفت: خیر.

فرمود: رفته اید سراغ زنی که جایگاهش در کتاب الله این است که در خانه‌اش بنشیند، و آنگاه او را در معرض دید قرار داده‌اید و همسران خودتان را در خیمه‌ها و پشت پرده‌ها محفوظ نگه داشته‌اید؟ واقعا انصاف را در حق رسول الله ص رعایت نکردید که زنان خودتان را در خانه باقی گذاشتید و همسرِ رسول الله را بیرون آوردید، در حالی که خداوند دستور داده بود که آنان جز از پشت پرده با کسی سخن نگویند...

کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏2، ص800

قَالَ أَبَانٌ قَالَ سُلَیْمٌ لَمَّا الْتَقَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ أَهْلُ الْبَصْرَة ... فَقَالَ عَلِیٌّ ع ... ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى طَلْحَةَ فَقَالَ یَا طَلْحَةُ مَعَکُمَا نِسَاؤُکُمَا قَالَ لَا قَالَ عَمَدْتُمَا إِلَى امْرَأَةٍ مَوْضِعُهَا فِی کِتَابِ اللَّهِ الْقُعُودُ فِی بَیْتِهَا فَأَبْرَزْتُمَاهَا وَ صُنْتُمَا حَلَائِلَکُمَا فِی الْخِیَامِ وَ الْحِجَالِ مَا أَنْصَفْتُمَا رَسُولَ اللَّهِ ص [مِنْ أَنْفُسِکُمْ حَیْثُ أَجْلَسْتُمَا نِسَاءَکُمَا فِی الْبُیُوتِ وَ أَخْرَجْتُمَا زَوْجَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص‏] وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ لَا یُکَلَّمْنَ إِلَّا مِنْ وَراءِ حِجاب‏.[19]

 

5) عمر بن اُذینه با سند خود از حسن بصری نقل کرده است که رسول الله ص با زنی از بنی‌عامر ازدواج کرد به نام «سَنا» که از زیباترین زنان زمان خویش بود. وقتی نگاه عایشه و حفصه به او افتاد گفتند این زن با این زیبایی‌ش حتما جای ما را در دل رسول الله خواهد گرفت. پس به او گفتند: مبادا رسول الله از تو حرصی [به نکاح] ببیند.

هنگامی که رسول الله ص بر او وارد شد و دست او را در دست گرفت او گفت: به خدا پناه می‌برم و دست رسول الله ص را با شدت از دست خود جدا کرد. نهایتا رسول الله ص او را طلاق داد و او را به خانواده‌اش برگرداند.

همچنین رسول الله ص با زنی از قبیله کِنده، دختر ابی‌الجون ازدواج کرد؛ وقتی ابراهیم (پسر رسول الله ص از ماریه قبطیه) از دنیا رفت، این زن گفت: اگر این واقعا پیامبر بود، پسرش نمی‌مرد! و رسول الله ص پیش از اینکه با او آمیزشی داشته باشد او را به خانواده‌اش برگرداند. وقتی رسول الله ص از دنیا رفت و ابوبکر زمام کار را به دست گرفت؛ این دو زن عامری و کِندی نزد ابوبکر آمدند و گفتند از ما خواستگاری شده است. ابوبکر و عمر با هم مشورت کردند و به آنها گفتند: به اختیار خودتان است: اگر خواستید در پرده ماندن را انتخاب کنید و اگر خواستید غریزه جنسی را؛ و آنها غریزه جنسی را انتخاب کردند و ازدواج کردند، یکی از آن دو مردی که با آنان ازدواج کرد به جذام مبتلا شد و دیگری دیوانه شد.

عمر بن اذینه می‌گوید: این مطلب را نزد زراره و فضیل تعریف کردم؛ آنها از امام باقر ع روایت کردند که ایشان فرمود: خداوند عز و جل از هیچ چیزی نهی نکرد مگر اینکه در آن مورد عصیان قرار گرفت؛ حتی با زنان پیامبر ص بعد از ایشان ازدواج کردند؛ و امام ع همین حکایت دو زن عامری و کندی را تعریف کردند و سپس فرمودند: اگر از آنها سوال می‌شد که مردی با زنی ازدواج کرد و قبل از آمیزش طلاقش داد، آیا جایز است که پسر آن مرد با این زن ازدواج کند، حتما می‌گفتند که خیر؛ در حالی که حرمت رسول الله بیش از پدرانشان بود.

و زراره در نقلی دیگر این را هم افزود که امام باقر ع در ادامه فرمود: و همچنین آنها، اگر مومن باشند، حلال نمی دانند که با مادرانشان ازدواج کنند، در حالی که به لحاظ حرمت، همسران پیامبر ص مانند مادرانشان بودند.

الکافی، ج‏5، ص421؛ النوادر(للأشعری)، ص103

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ قَالَ:

حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ أَبِی عُرْوَةَ عَنْ قَتَادَةَ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص تَزَوَّجَ امْرَأَةً مِنْ بَنِی عَامِرِ بْنِ صَعْصَعَةَ یُقَالُ لَهَا سَنَى وَ کَانَتْ مِنْ أَجْمَلِ أَهْلِ زَمَانِهَا فَلَمَّا نَظَرَتْ إِلَیْهَا عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ قَالَتَا لَتَغْلِبُنَا هَذِهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بِجَمَالِهَا فَقَالَتَا لَهَا لَا یَرَى مِنْکِ- رَسُولُ اللَّهِ ص حِرْصاً فَلَمَّا دَخَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص تَنَاوَلَهَا بِیَدِهِ فَقَالَتْ أَعُوذُ بِاللَّهِ فَانْقَبَضَتْ یَدُ رَسُولِ اللَّهِ ص عَنْهَا فَطَلَّقَهَا وَ أَلْحَقَهَا بِأَهْلِهَا وَ تَزَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ ص امْرَأَةً مِنْ کِنْدَةَ بِنْتَ أَبِی الْجَوْنِ فَلَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص ابْنُ مَارِیَةَ الْقِبْطِیَّةِ قَالَتْ لَوْ کَانَ نَبِیّاً مَا مَاتَ ابْنُهُ فَأَلْحَقَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص بِأَهْلِهَا قَبْلَ أَنْ یَدْخُلَ بِهَا فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ وُلِّیَ النَّاسَ أَبُو بَکْرٍ أَتَتْهُ الْعَامِرِیَّةُ وَ الْکِنْدِیَّةُ وَ قَدْ خُطِبَتَا فَاجْتَمَعَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا لَهُمَا اخْتَارَا إِنْ شِئْتُمَا الْحِجَابَ وَ إِنْ شِئْتُمَا الْبَاهَ فَاخْتَارَتَا الْبَاهَ فَتَزَوَّجَتَا فَجُذِمَ أَحَدُ الرَّجُلَیْنِ وَ جُنَّ الْآخَرُ.

قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَیْنَةَ فَحَدَّثْتُ بِهَذَا الْحَدِیثِ زُرَارَةَ وَ الْفُضَیْلَ فَرَوَیَا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ مَا نَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا وَ قَدْ عُصِیَ فِیهِ حَتَّى لَقَدْ نَکَحُوا أَزْوَاجَ النَّبِیِّ ص مِنْ بَعْدِهِ وَ ذَکَرَ هَاتَیْنِ الْعَامِرِیَّةَ وَ الْکِنْدِیَّةَ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَوْ سَأَلْتَهُمْ عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً فَطَلَّقَهَا قَبْلَ أَنْ یَدْخُلَ بِهَا أَ تَحِلُّ لِابْنِهِ لَقَالُوا لَا فَرَسُولُ اللَّهِ ص أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنْ آبَائِهِمْ.

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع نَحْوَهُ وَ قَالَ فِی حَدِیثِهِ وَ لَا هُمْ یَسْتَحِلُّونَ أَنْ یَتَزَوَّجُوا أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ کَانُوا مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ أَزْوَاجَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی الْحُرْمَةِ مِثْلُ أُمَّهَاتِهِمْ.

تکمله:

این مطلب در کتب اهل سنت هم روایت شده است با این تفاوت که در مورد زن مورد نظر اختلاف دارند و نیز گفته‌اند ابوبکر از این حکم پشیمان شد اما عمر به او گفت که او جزء زنان پیامبر محسوب نمی‌شود زیرا پیامبر با او آمیزش نکرده بود و او را به قبیله‌اش برگرداند؛ و ابوبکر آرام شد!

البحر المحیط، ج‏8، ص501

و لما توفی رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم، و ارتدت العرب ثم رجعت، تزوج عکرمة ابن أبی جهل قتیلة بنت الأشعث بن قیس، و کان رسول اللّه صلّى اللّه علیه و [آله و] سلّم، قد تزوجها و لم یبن بها. فصعب ذلک على أبی بکر و قلق، فقال له عمر: مهلا یا خلیفة یا خلیفة رسول اللّه، إنها لیست من‏ نسائه، إنه لم یبن بها، و لا أرخى علیها حجابا، و قد أبانتها منه ردتها مع قومها. فسکن أبو بکر.[20]

 

6) از ائمه اطهار ع چنین روایت شده است در مورد این سخن خداوند عز و جل:

«و شما را نرسد که برنجانید رسول الله ص را» (احزاب/53) در مورد علی ع و ائمه «همانند کسانی که موسی را اذیت کردند و خداوند او را از آنچه گفتند تبرئه کرد» (احزاب/69)

الکافی، ج‏1، ص414

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ رَفَعَهُ إِلَیْهِمْ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ» فِی عَلِیٍّ وَ الْأَئِمَّةِ «کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا»[21]

تدبرها در برگه بعد

 


[1] . در مورد جایگاه نحوی «غَیْرَ» در عبارت «غَیْرَ ناظِرِینَ» (که حال است یا صفت، نزاع جالبی بین زمخشری و ابوحیان در گرفته است، که به نظر می‌رسد حق با ابوحیان باشد:

«و إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ، قال الزمخشری: إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ فی معنى الظرف تقدیره: وقت أن یؤذن لکم، و غَیْرَ ناظِرِینَ: حال من لا تَدْخُلُوا، أوقع الاستثناء على الوقت و الحال معا، کأنه قیل: لا تدخلوا بیوت النبی إلا وقت الإذن، و لا تدخلوها إلا غیر ناظرین إناه. انتهى. فقوله: إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ فی معنى الظرف و تقدیره: وقت أن یؤذن لکم، و أنه أوقع الاستثناء على الوقت فلیس بصحیح، و قد نصوا على أن أن المصدریة لا تکون فی معنى الظرف. تقول: أجیئک صیاح الدیک و قدوم الحاج، و لا یجوز: أجیئک أن یصیح الدیک و لا أن یقدم الحاج. و أما أن الاستثناء وقع على الوقت و الحال معا، فلا یجوز على مذهب الجمهور، و لا یقع بعد إلا فی الاستثناء إلا المستثنى، أو المستثنى منه، أو صفة المستثنى منه: و أجاز الأخفش و الکسائی ذلک فی الحال، أجازا: ما ذهب القوم إلا یوم الجمعة راحلین عنا، فیجوز ما قاله الزمخشری فی الحال. و أما قوله: إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ، فلا یتعین أن یکون ظرفا، لأنه یکون التقدیر: إلا بأن یؤذن لکم، فتکون الباء للسببیة، کقوله: فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ، أو للحال، أی مصحوبین بالإذن. و أما غَیْرَ ناظِرِینَ، کما قرر فی قوله: بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ. أرسلناهم بالبینات و الزبر، دل علیه لا تَدْخُلُوا، کما دل علیه أرسلناهم قوله: و ما أرسلنا. و معنى غَیْرَ ناظِرِینَ فحال، و العامل فیه محذوف تقدیره: ادخلوا بالإذن غیر ناظرین. کما قرر فی قوله: بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ، أی غیر منتظرین وقته، أی وقت استوائه و تهیئته. (البحر المحیط، ج‏8، ص499)

[2] . غَیْرَ/ غَیْرِ ؛ جمهور/ابن ابی‌عبلة

إِناهُ/ إِناءَهُ ؛ جمهور/ اعمش

فَیَسْتَحْیِی/ فَیَسْتَحِیی ؛ جمهور/ لغة بنی‌تمیم

و قرأ الجمهور: غَیْرَ بالنصب على الحال؛ و ابن أبی عبلة: بالکسر، صفة لطعام. قال الزمخشری: و لیس بالوجه، لأنه جرى على غیر من هو له، فمن حق ضمیر ما هو له أن یبرز من إلى اللفظ، فیقال: غیر ناظرین إناه أنتم، کقوله: هند زید ضاربته هی. انتهى. و حذف هذا الضمیر جائز عند الکوفیین إذا لم یلبس و أنى الطعام إدراکه، یقال: أنى الطعام أنى، کقوله: قلاه قلى، و قیل: وقته، أی غیر ناظرین ساعة أکله.

و قرأ الجمهور: إناه مفردا؛ و الأعمش: إناءه، بمدة بعد النون.

فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ. و قرأت فرقة: فیستحیی بکسر الحاء، مضارع استحا، و هی لغة بنی تمیم.

و قرأ الجمهور: بیاءین و سکون الحاء. (البحر المحیط، ج‏8، ص499-501)

[3] . فَإِنَّهُ لَمَّا تَزَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِزَیْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ وَ کَانَ یُحِبُّهَا- فَأَوْلَمَ وَ دَعَا أَصْحَابَهُ فَکَانَ أَصْحَابُهُ إِذَا أَکَلُوا- یُحِبُّونَ أَنْ یَتَحَدَّثُوا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ کَانَ یُحِبُّ أَنْ یَخْلُوَ مَعَ زَیْنَبَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ» وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ کَانُوا یَدْخُلُونَ بِلَا إِذْنٍ.

[4] . نزلت آیة الحجاب لما بنى رسول الله ص بزینب بنت جحش و أولم علیها قال أنس أولم علیها بتمر و سویق و ذبح شاة و بعثت إلیه أمی أم سلیم بحیس فی تور من حجارة فأمرنی رسول الله ص أن أدعو أصحابه إلى الطعام فدعوتهم فجعل القوم یجیئون و یأکلون و یخرجون ثم یجی‏ء القوم فیأکلون و یخرجون قلت یا نبی الله قد دعوت حتى ما أجد أحدا أدعوه فقال ارفعوا طعامکم فرفعوا طعامهم و خرج القوم و بقی ثلاثة نفر یتحدثون فی البیت فأطالوا المکث فقام ص و قمت معه لکی یخرجوا فمشى حتى بلغ حجرة عائشة ثم ظن أنهم قد خرجوا فرجع و رجعت معه فإذا هم جلوس مکانهم فنزلت الآیة

و روی مثل ذلک عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال و کان رسول الله ص یرید أن یخلو له المنزل لأنه کان حدیث عهد بعرس و کان محبا لزینب و کان یکره أذى المؤمنین‏

[5] . وَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ قَال‏ ...

فَقَالَ عُثْمَانُ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَ مَا عِنْدَکَ وَ عِنْدَ أَصْحَابِکَ هَؤُلَاءِ حَدِیثٌ فِیَّ فَقَالَ عَلِیٌّ ع بَلَى سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَلْعَنُکَ [مَرَّتَیْنِ‏] - انه لما توفى أبو سلمة و عبد اللّه بن حذافة و تزوّج النبیّ صلّى اللّه علیه و آله امرأتیهما أمّ سلمة و حفصة، قال طلحة و عثمان: أ ینکح محمّد نسائنا إذا متنا و لا ننکح نساءه إذا مات؟! و اللّه لو قد مات لقد أجلنا على نساءه بالسهام! و کان طلحة یرید عائشة و عثمان یرید أمّ سلمة. فأنزل اللّه تعالى: ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیماً و أنزل: إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً- ثُمَّ لَمْ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ لَکَ بَعْدَ مَا لَعَنَکَ فَغَضِبَ عُثْمَانُ ثُمَّ قَالَ مَا لِی وَ مَا لَکَ وَ لَا تَدَعُنِی عَلَى حَالٍ عَهْدَ النَّبِیِّ وَ لَا بَعْدَهُ ...

[6] . و أما قوله «وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً» فإنه کان سبب نزولها أنه‏ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ- وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ» وَ حَرَّمَ اللَّهُ نِسَاءَ النَّبِیِّ عَلَى الْمُسْلِمِینَ غَضِبَ طَلْحَةُ، فَقَالَ: یُحَرِّمُ مُحَمَّدٌ عَلَیْنَا نِسَاءَهُ وَ یَتَزَوَّجُ هُوَ نِسَاءَنَا- لَئِنْ أَمَاتَ اللَّهُ مُحَمَّداً لَنَفْعَلَنَّ کَذَا وَ کَذَا ... فَأَنْزَلَ اللَّهُ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً- إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً إِلَى قَوْلِهِ‏

[7] . و نزل قوله «وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ» إلى آخر الآیة فی رجل من الصحابة قال لئن قبض رسول الله ص لأنکحن عائشة بنت أبی بکر عن ابن عباس قال مقاتل و هو طلحة بن عبید الله و قیل إن رجلین قالا أ ینکح محمد نساءنا و لا ننکح نساءه و الله لئن مات لنکحنا نساءه و کان أحدهما یرید عائشة و الآخر یرید أم سلمة عن أبی حمزة الثمالی.

[8] . و روى حدیث نزول قوله تعالى: وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً، فی عثمان بن عفان، و طلحة، و عبید، و کذا قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ، ثم قال: و أما نزول الآیات فیهما فهو شی‏ء رواه السدی رئیس مفسری أهل السنة، و صححه الحمیدی رئیس محدثیهم

[9] . ذکره السدی فی تفسیر القرآن فی تفسیر سورة الأحزاب فی قوله تعالى وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ ...

[10] . اینکه طلحه این سخنان را گفته بقدری معروف بوده که در بسیاری از محاجه های تاریخی افراد به این استناد می‌کرده‌اند از جمله روایتی که در کتاب سلیم و برخی از منابع قبل آمده است و نیز: